سؤال: چرا استفاده از طلا براى مردان حرام است؟

 دلیل بر حرمت استفاده مردان از طلا روایاتى است از پیامبر(ص)، که به چند نمونه آن‏ها اشاره مى‏کنیم:
1 - قال الصادق(ع) قال رسول الله (ص) لأمیرالمؤمنین(ع): لا تختم بالذهب فانه زینتک فى الاخرة؛ پیامبر(ص) به على(ع) فرمود: از انگشتر طلا پرهیز کن، زیرا آن زینت تو در آخرت خواهد بود.(1)
2 - اما باقر(ع) فرمود: پیامبر(ص) به على(ع) فرمود: من براى تو دوست دارم آن چه را که براى خودم دوست دارم و نمى‏پسندم براى تو آن چه را که براى خود نمى‏پسندم. اى على! انگشتر طلا به دست نکن. آن زینت تو در آخرت خواهد بود.(2)
3 - از امام باقر(ع) درباره پوشیدن انگشتر طلا سؤال کردند. حضرت فرمود: «نباید مردان آن را به دست کنند».(3)
4 - در حدیث دیگر پیامبر از هفت چیز نهى کرد. یکى انگشتر طلا بود.(4)
از روایات استفاده مى‏شود پوشیدن انگشتر طلا بر مرد جایز نیست و از مناهى نبى(ص) است.(5)
گذشته از آن چه ذکر شد، استفاده طلا براى مرد آثار بد روحى و اجتماعى دارد. اگر مردان انگشتر طلا به دست کنند، روحیه تکبردر آنان به وجود مى‏آید و تجمل گرایى در جامعه رواج پیدا می کند‏.
رسیدن به مرحله عبودیت پروردگار که مقصود اسلام است، با این گونه روحیات سازش ندارد.
پى‏نوشت‏ها:
1 - وسائل الشیعه، ج‏3، ص 299.
2 - وسائل الشیعه، ج‏3، ص 299، ص 300.
3 - همان.
4 - همان.
5 - همان، ص 301.

چرا در اسلام زنان مانند مردان استقلال اقتصادی ندارند؟

اصل استقلال مالى زوجین و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافى در آن وجود ندارد. قانون مدنى هم در ماده 1118 (1) خود آن را پذیرفته است و مطابق آن:

«زن در مسائل مالى و اقتصادى، استقلال و آزادى کامل دارد و مى‏تواند در اموال شخصى خود هر گونه دخل و تصرفى نماید; بدون آن که موافقت‏ شوهر لازم باشد. اعم از این که آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و یا بعد از آن‏» . (2)

براى اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهى مى‏توان استناد نمود.

1- آیه «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن‏» (3)

یعنى: مردان را از آنچه کسب مى‏کنند و نیز زنان را از آنچه به دست مى‏آورند بهره‏اى است.

کلمه اکتساب به معنى به دست آوردن است اما فرقى که راغب اصفهانى بین معناى کسب و اکتساب متذکر مى‏شود بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست; وى مى‏گوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایده‏اى استعمال مى‏شود که انسان مى‏خواهد خودش از آن استفاده کند و بهره‏بردارى اختصاصى از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود مى‏خواهد استفاده کند شامل مى‏شود و هم آن چیزى را که براى دیگران به دست مى‏آورد. (4) از این جهت معناى کلمه کسب از معناى اکتساب عامتر است. مطابق این معنى، زن و مرد چیزى را که به دست مى‏آورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهره‏بردارى از آن را خواهند داشت.

از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد، آن چیزى را که به دست مى‏آورند - خواه اختیارى باشد; مانند کسب درآمد یا غیراختیارى; مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهره‏بردارى را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مى‏گوید:

«اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزى به دست مى‏آورد خاص خود اوست و خداى تعالى نمى‏خواهد به بندگان خود ستم کند .از اینجا روشن مى‏شود که مراد از اکتساب در آیه نوعى حیازت و اختصاص دادن به خویش است; اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیارى باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیارى. لیکن بالاخره منتهى مى‏شود به صفتى که داشتن آن صفت‏ باعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزى را کسب کند از آن بهره‏اى خواهد داشت و هر کسى هر بهره‏اى دارد، به خاطر اکتسابى است که کرده است‏» . (5)

یکى از مفسرین با برداشت وسیعترى از این آیه، نسبت ‏به آزادى زنان در اشتغال و تجارت، مى‏گوید:

«خداوند در کسب و تجارت نسبت‏ به سعى و کوشش هر کسى از مرد و یا زن از نعمت های خود عطا مى‏فرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم مى‏توانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبت ‏به سعى و کوشش خود از نعم الهى بهره‏مند شوند» . (6)

2- عموم قاعده «الناس مسلطون على اموالهم‏»

این قاعده که به نام قاعده «تسلیط‏» معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهاى شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد مى‏شود.

مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبت ‏به اموال خودشان حق هر گونه تصرفى را دارند و استثنایى هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت «لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه‏» (7) بدین معنى است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگرى که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالت ‏بر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایى که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد; بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.

از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیت، اداره، تصرف و بهره‏بردارى از اموال، مطابق منابع فقهى شیعه بلکه بسیارى از منابع اهل سنت جاى هیچ تردیدى نیست.

در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالى زوجین از زمان تدوین قانون مدنى در سال 1307، از یک ثبات نسبى برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشى از منشا و مبناى محکم آن دانست. ریشه مذهبى و الهى داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بى‏عدالتى در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است; زیرا از ابتدا، اسلام به جاى تشابه‏سازى به «اصل عدالت‏» توجه نموده است و همانگونه که برخى از صاحب ‏نظران دینى اظهار نموده‏اند:

«اصل عدل که یکى از ارکان کلام و فقه اسلامى است، همان اصلى است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است; یعنى از نظر فقه اسلامى - و لااقل فقه شیعه - اگر ثابت‏ بشود که عدل ایجاب مى‏کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است; زیرا شرع اسلام طبق اصلى که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطرى و طبیعى خارج نمى‏شود. علماى اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند» (8)

علاوه بر پایه‏گذارى قوانین اسلامى براساس عدالت، اسلام حتى به زوجین اجازه نداد که توافقى نمایند تا منجر به بى‏عدالتى شود. از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا مرد مى‏تواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه السلام فرمود:

«خیر چنین شرطهایى صحیح نیست، هر زنى به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا مى‏کند ...» . (9)

باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقى اسلام پیاده شده است و یا ثباتى که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتى در طول قانونگذارى حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد; بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعى ایجاب مى‏کند هر از چند گاهى راه کارهاى مناسب جهت اجراى هر چه بهتر قوانین اسلامى، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پویایى آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوى نیازهاى زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلى حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبى برخوردار بوده است.

شایان ذکر است که وقتى این اصول و قوانین مترقى، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهاى اروپایى تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکى از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانى هم برخوردار نبودند و اصلا اهلیت تصرف در اموال خود را هم نداشتند.

به همین سبب با مقایسه اجمالى بین قانون اسلام و قوانین دنیاى متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنى فرانسه باشد مى‏توان گفت‏ بر خلاف تصور عده‏اى، حدود اختیارات زن و آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شریعت و نظام حقوقى اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایى است که در نظام‏هاى حقوقى کشورهاى مدعى تمدن براى زن شناخته شده است. (10)

پاورقی

1- ماده 1118 قانون مدنى: «زن مستقلا مى‏تواند در دارایى خود هر تصرفى را مى‏خواهد بکند.»
2. سید مصطفى، محقق داماد، بررسى فقهى حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامى، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.
3. نساء/32.
4. حسین بن محمد، الراغب الاصفهانى، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431.
5. سید محمد حسین، طباطبایى، ترجمه سید محمد باقر همدانى، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1363 ج 4، ص 534.
6. محمد کریم، علوى حسینى موسوى، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید - صادق نوبرى، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.
7. محمد بن على ابن بابویه، قمى (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامى، قم، چاپ دوم، ج‏4، ص 93; محمد بن حسن، حر عاملى، وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 10، ص 449.

8. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان‏1374، ص 156-. 155
9- ر. ک. همان، ص 450

10- سید مصطفى، محقق داماد، پیشین، ص 317.

 

 

حکم ارتداد و شرائط آن چیست؟

 اجرای حکم ارتداد که از اختیارات حاکم اسلامی است، در مورد «مرتد» با توجه به یک سری شرایط و ارزیابی مصلحت ها و مفسده ها جاری می گردد. در تعریف مرتد بسیاری از فقیهان شیعی و سنی گفته اند: «مرتد کسی است که اوّل مسلمان بوده، سپس از دینش دست کشیده یا به پیامبر(ص) دشنام داده، و یا احکام اسلامی را به مسخره گرفته است».

سید مرتضی، علم الهدی در تعریف مرتد می گوید: مرتد کسی است که بعد از پذیرش اسلام کفر را برگزیند. انکار خدا، انکار پیامبر اسلام(ص)، انکار معاد، انکار ضروری دین و سبّ و بی احترامی به مقدسات دین اسلام موجب ارتداد است.

فرد مرتد با وجود شرایط: بلوغ، عقل، اختیار، قصد، اقرار به ایمان در حال بلوغ و ... حکم ارتداد را پیدا می کند.

از برخی تعابیر فقیهان فهمیده می شود که ارتداد به معنای تغییر عقیدة‌ تنها نیست، بلکه در آن برپا کردن عَلَم کفر و انکار خودخواهانة حقیقتی که روشن است. نقش دارد. آنان در معنای مرتد قید جحود را آورده اند.

جاحد کسی است که با وجود علم به حقانیت (یا لااقل شک در آن) با وجود اتمام حجت، باز انکار می کند یا حاضر نیست با متخصصان دینی وارد بحث و گفتگو شود با این حال دست از دین خود بر می دارد و حتی آن را علنی می کند و باعث تضعیف روحیه مسلمانان می شود در این صورت اگر حاکم (قاضی) اسلامی بفهمد یا برای او ارتداد آن شخص ثابت شود حکم الهی را در باره او اجرا می کند ولی اگر برای حاکم ثابت نشود یا مرتد ارتداد خود را علنی نکند و در باطن کافر باشد در باره او مجازاتی نیست و می تواند در جامعه اسلامی به زندگی خود ادامه دهد